ترجمه مقاله

حجامت

لغت‌نامه دهخدا

حجامت . [ ح ِ م َ ] (ع مص ) خون تن از شیشه و شاخ برکشیدن پس از شکافهای خرد که به تن دهند با استره . خون کشیدن با شاخ یا شیشه ای از تن پس از خستن تن به استره .احتجام . حجامت کردن . (دهار). حجامة. خون گشادن از تن با استره و بشاخ یا شیشه مکیدن تا هرچه بیشتر بیرون دَوَدَ . || (اِمص ) حجامی . حاجمی . حجامت چی گری . و آلت آنرا «محجم » و «محجمه » گویند. (المصباح المنیر) (محیط المحیط).
- شاخ حجامت ؛ شاخی که برخستگی های تیغ نهند و خون از تن مکند.
- شیشه ٔ حجامت ؛ شیشه ای که بشکل شاخ کرده و با وی همان عمل شاخ کنند .
ترجمه مقاله