ترجمه مقاله

خندستانی

لغت‌نامه دهخدا

خندستانی . [ خ َ دِ ] (حامص مرکب ) خندستان . (برهان قاطع). تمسخر. مسخره : الاستهزاء؛ خندستانی . (مجمل اللغة). الهزء؛ افسوس داشتن ؛ یعنی مسخره کردن و... افسوس دادن و خندستانی کردن یعنی مسخرگی کردن .(مجمل اللغة). || (اِ مرکب ) کنایه از لب ودهان معشوق . (ناظم الاطباء). رجوع به خندستان شود.
ترجمه مقاله