ترجمه مقاله

خواتیم

لغت‌نامه دهخدا

خواتیم . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خاتَم . انگشتری ها. خواتم . || خاتمه ها. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خواتم : که عواقب آن وخیم و خواتیم آن دمیم باشد. (سندبادنامه ). پس در خواتیم کارها نظر عاقلانه واجب دید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و صاحبنظر را که بدیده ٔ فکرت در خواتیم و سرانجام امور تأملی باشد معلوم و مقرر شود که ... (جهانگشای جوینی ).
- امثال :
الاعمال بخواتیمها ، نظیر: جوجه را آخر پائیز می شمرند.
|| ج ِ خاتِم و آن نزد اهل جفر حروف هفتگانه می باشند که پیوسته جدا بکار برده میشوند و هیچگاه با حروف دیگر پیوستگی پیدا نکنند در نوشتن و آن حروف عبارتند از: الف ، دال ، ذال ، راء، زاء، واو، لا، چنانچه در پاره ای از رسائل جفر دیده شده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ج ِ خاتام . خواتم . || ج ِ ختم . خواتم . || ج ِ خاتیام . (ناظم الاطباء). خواتم .
ترجمه مقاله