ترجمه مقاله

خوانا

لغت‌نامه دهخدا

خوانا. [ خوا / خا ] (نف ) آنکه تواند خواند. خواننده . باسواد. (یادداشت بخط مؤلف ).
- ناخوانا ؛ بی سواد. (یادداشت بخط مؤلف ) :
اگر بودی کمال اندر نویسایی و خوانایی
چرا آن قبله ٔ کل نانویسا بود وناخوانا؟

؟


|| (ص لیاقت ) در تداول این کلمه را مرادف خواندنی و قابل خواندن بکار برند. مقرو. قابل خواندن . (یادداشت مؤلف ). چیزی که بی تأمل توان خواند. (آنندراج ). خطی که آسان خوانده شود. (ناظم الاطباء).
- مُصْحَف خوانا ؛ قرآن خوشخط. قرآن قابل خواندن :
از خط رویش سواد دیده ای روشن نشد
مصحف هر چند خواناتر نمی باشد از این .

تأثیر (از آنندراج ).


- خوانا گردانیدن ؛ قابل خواندن کردن .
- خط خوانا ؛ خط قابل خواندن . خطی که می توان به آسانی آنرا خواند. (یادداشت مؤلف ).
- خوانا نوشتن ؛ واضح نوشتن . آشکارا نوشتن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله