ترجمه مقاله

خواه

لغت‌نامه دهخدا

خواه . [ خوا / خا ] (اِ) آرزو. مراد. میل . || عرض . درخواست . استدعاء. || یا. (ناظم الاطباء). چه . اعم از آنکه . (یادداشت بخط مؤلف ). چون : خواه شب و خواه روز، خواه رومی خواه زنگی ، خواه مرد خواه زن :
خواه اسب وفا زین کن و زی مهر رهی تاز
خوه تیغ جفا آخته کن کین رهی توز.

سوزنی .


هرکه را خلقش نکو نیکش شمر
خواه از نسل علی خواه از عمر.

مولوی .


آب خواه از جو بجو خواه از سبو
کاین سبو را هم مدد باشد ز جو.

مولوی .


من آنچه شرط بلاغست با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال .

سعدی .


ترجمه مقاله