ترجمه مقاله

دینار

لغت‌نامه دهخدا

دینار. (اِ) از کلمه ٔ دِنّار مشتق شده است نون اول را بدل به «یاء» کردند تا بمصدرهائی که بر وزن فعال می آید چون کذاب اشتباه نشود مانند قوله تعالی : و کذبوا بآیاتنا کذابا. ج ، دنانیر و نون اصلی که بدل به «یاء» شده بود در جمع باز میگردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از منتهی الارب ) (از بحر الجواهر). جوالیقی گوید: دینار فارسی و معرب است و اصل آن دنار است اما عرب نامی جز دینار برای آن نمی شناسد و بصورت اسم عربی بکار رفته است لذا خداوند در قرآن مجید ازدینار نام برده است و عرب را بکلماتی خطاب نموده که آنان آن کلمات را می فهمیدند و عرب از این کلمه فعل ساختند و گفتند رجل مدّنر، کثیرالدنانیر. ابن منظور در لسان العرب و ابن درید در الجمهرة و شرتونی در اقرب الموارد همه گفته اند که دینار فارسی و معرب شده است و راغب اصفهانی در مفردات الفاظ القرآن گوید که مرکب از دو کلمه فارسی است «دین + آر» یعنی چیزی که شریعت آن را آورده است و انستاس کرملی در النقودالعربیه (صص 25-26) گوید: دینار کلمه ای است رومی از دیناریوس . بهرحال اقوالی که در ریشه ٔ کلمه ٔ دینار گفته شده است بترتیب زیر خلاصه می شود. 1- فارسی و معرب ، اصل آن دنار و راغب گویند از دو کلمه ٔ دین و آر است . معرب بودن کلمه را ابن منظور و ابن درید و جوالیقی و شرتونی تأکید کرده اند. 2- لاتینی و معرب مأخوذ از دیناریوس یونانی است و بعضی گویند که سکه ای قدیمی در فرانسه بنام «دنیه » وجود داشته که از کلمه ٔ لاتینی مشتق شده است و معنای دیناریوس «ده تایی » است همانطور که درنزد عرب دینار ده درهم بوده است و این نظر را لویس معلوف در المنجد و جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلامی (ج 1 صص 97 - 98) و دائرة المعارف اسلامی تأیید مینمایند. 3- فقط معرب است . این نظر را فیروزآبادی در قاموس و زبیدی در تاج العروس آورده اند. 4- احتمال هر دو وجه که فارسی و معرب باشد و یا آنکه عربی باشد این رأی را زمخشری گفته است و اما بستانی در دائرة المعارف از اینکه این کلمه لاتینی باشد اظهار تعجب مینمایدو میگوید کلمه عربی است و از دنر و دنار است و به تبع او احمد محمد شاکر مصحح المعرب جوالیقی گوید ارائه ٔ اصل و ریشه ٔ لاتینی کلمه دلیل بر یونانی بودن کلمه و اینکه عرب از رومیان گرفته باشند نیست احتمال میرود که از عرب به یونان نقل شده باشد. برای اطلاع بیشتر رجوع به النقود الاسلامیة تألیف مقریزی چ سید محمد بحرالعلوم ص 55 به بعد و الدینار الاسلامی نقشبندی و صنج السکة فی فجرالاسلامی تألیف دکتر فهمی و القصدالمنیرفی تحقیق الدرهم و الدنانیر مازندرانی ، النقود العربیه ماضیها و حاضرها دکتر فهمی ، النقودالعباسیه تألیف یوسف غنیمة، مجله ٔ سومر عراقی و فجرالسکة العربیةتألیف دکتر فهمی و دائرة المعارف اسلامی شود. || سکه ؛ ده درم سیم . (مهذب الاسماء). مساوی ده درم . (احیاءالعلوم ج 4 ص 153). || هزار یک قران دوران قاجاریه . اصطلاح سالیان اخیر ایران . (یادداشت دهخدا). || سه و نیم ماشه ٔ طلا. (یادداشت دهخدا). سه و نیم دینار را «نقدینه ٔ ده آسی [ » آس پولی مسین رایج میان رومیان ] میگفته اند و گاه توسعاًدینار بمعنای مطلق نقدینه بکار می رفته . (از النقود العربیه ص 25 و 26). || واحد زرین پول در اوایل اسلام مأخوذ از دناریوس (عربها پیش از اسلام با این کلمه و با سکه های طلای رومی آشنایی داشتند). نخستین نوع دینار اسلامی (بدون تاریخ ) را از حدود سال 72 هَ . ق . دانسته اند، و تقریباً مسلم است که در دمشق ضرب شده است و تقلیدی از سولیدوس رومی است که در آن نقوش اسلامی جایگزین نقوش مسیحی گردیده پس از اصلاحات پولی عبدالملک بن مروان طراز دینار بکلی تغییر کرد و مانند درهم نقوش آن منحصر به کلمات گردید، و وزن آن که بیشتر ظاهراً مطابق وزن سولیدوس روم شرقی (یعنی قریب 4/55 گرم ) بود به 4/25 گرم تقلیل یافت . وزن رسمی دینار تا قرن چهاردهم هجری قمری در اغلب ممالک اسلامی عموماً ثابت ماند و پس از آن دینار هم از جهت وزن هم از جهت عیار دستخوش آشفتگی فراوان گردید. دینارهای اولیه عیاری فوق العاده زیاد داشت عیار دینارهای دوره ٔ اموی بعد از اصلاحات عبدالملک بین 96% و 98% بود واین میزان در دوره ٔ عباسیان نیز کمابیش محفوظ ماند.در مصر در دوره ٔ فاطمیان عیار دینار به نزدیک 100% هم رسید. آمار قابل اعتماد درباب عیار دینار در دوره ٔ تنزل آن در ممالک شرقی اسلامی در دست نیست ، ولی از سکه ها و اطلاعات فنی مختصر موجود معلوم میشود که در قرون 5 و 6 هَ . ق . در خراسان شرقی دینار از آلیاژی از طلا و نقره و دارای مقدار زیادی نقره ضرب میشده است از لحاظ شکل ظاهری دینار نوعاً مشتمل بر نقش شهادت و آیاتی از سوره ٔ اخلاص و آیه ٔ 32 از سوره ٔ توبه بود و تاریخ ضرب بر حاشیه نقش میشد. در دوره ٔ عباسیان نقوش و ترتیب تنظیم آنها تغییر مختصری یافت . تا سال 170 هَ . ق . (آغاز خلافت هارون الرشید) دینار بی نام ضرب میشد، و از آن ببعد ذکر متصدی ضرابخانه معمول شد؛ بعضی از سکه های زمان امین و مأمون نام آنها را دارد و ذکر نام خلیفه از عهد معتصم خلیفه مرسوم شد. تا سال 198 هَ . ق . اسمی از ضرابخانه نیست ولی از آن سال ببعد در فسطاط و سپس در مدینةالاسلام (بغداد)، صنعاء، دمشق ، محمدیه (ری )، مرو، سرمن رای (سامره ) و بسیاری از دیگر شهرها ذکر نام ضرابخانه مرسوم شد. متدرجاً مطالب دیگری مانند نام ولیعهد و عبارات دینی اضافه و سرانجام نام سلاطین و فرمانروایان دیگر نیز بر سکه ها پدید آمد. کلمه ٔ دینار در قرن ششم هَ . ق . در ممالک اسلامی مغرب در قرن هفتم هَ . ق . در ممالک اسلامی مشرق و هند و در قرن هشتم هَ .ق در مصر از مسکوکات برافتاد دینار در قرون وسطی در تجارت بین الملل و در اقتصادیات اروپای غربی اهمیتی بسزا داشت و بسیاری از فرمانروایان مسیحی از آن تقلید کردند. نام دینار برای سکه های گوناگون نیکلی و مسی و غیره که هیچ ارتباطی با دینار دوره ٔ اسلامی ندارند باقی مانده است . در ایران در دوره ٔ قاجار و تا قانون 27 اسفند 1308 هَ . ش . قران معادل هزار دینار شمرده میشود. در عراق و [ کویت ] یک دینار پول کاغذی معادل هزار فلس است . (دائرة المعارف فارسی ). در شواهد زیر دینار بر زر اطلاق میشود مقابل درهم که از آن سیم مراد بوده است :
کان تبنگو کاندر آن دینار بود
آن ستد زیدر که ناهشیار بود.

رودکی .


چو دینار باید مرا یا درم
فراز آورم من بنوک قلم .

ابوشکور.


گفت دینی را که این دیناربود
کاین فژاگن موش را پروار بود.

رودکی .


کرا بخت و شمشیر و دینار باشد
و بالا و تن تهم و نسبت کیانی .

دقیقی .


بشمشیر باید گرفتن مر او را
بدینار بستنش پای ار توانی .

دقیقی .


همه خانه بد از کران تا کران
پر از مشک و دینار و پر زعفران .

فردوسی .


در گنج بگشاد و دینار داد
روان را بخون دل آهار داد.

فردوسی .


ازو ده شتر بار دینار کن
دگر پنج دیبای چین بار کن .

فردوسی .


ز دیبای زربفت و زر و گهر
ز دینار و یاقوت و تاج و کمر.

فردوسی .


دینار کیسه کیسه دهد اهل فضل را
دیباج شله شله بر از طاقت و یسار.

عسجدی .


همیشه تا بود اندر جهان عزیز درم
چنانکه هست گرامی تر از درم دینار.

فرخی .


تن از گنج دینار مفکن برنج
ز نیکی و نام نکو ساز گنج .

اسدی .


نرگس تازه چو چاه ذقنی شد بمثل
گر بود چاه ز دینار و ز نقره ذقنا.

منوچهری .


وان قطره ٔ باران که بر افتد بگل زرد
گویی که چکیده ست گل زرد به دینار.

منوچهری .


چون سیم درونست و چو دینار برونست
و آکنده بدان سیم درون لؤلؤ شهوار.

منوچهری .


بیفکندم درم از بهر دینار. (ویس و رامین ).
میان برگ گل ، دینار و درم بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). پانصد هزار دینار بباید داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 160). نام رضا(ع ) بر درم و دینار و طراز جامه نبشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 137).
اگر گفتار بی کردارداری
چو زر اندود دیناری بدیدار.

ناصرخسرو.


سخن تا نگویی بدینار مانی
ولیکن چو گفتی پشیز مسینی .

ناصرخسرو.


روی دینار از نیازماست خوب
ورنه زشت و خشک و زرد و لاغر است .

ناصرخسرو.


تا تو ز دینار ندانی پشیز
سوی زر جعفریم ننگری .

ناصرخسرو.


خراج پارس سی و ششهزار درهم برآمد چنانک سه هزارهزار دینار باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 17). مردی را بصد دینار مزدور گرفت . (کلیله و دمنه ).
گر بمیزان عقل یکدرمی
چه کنی دست کفچه چون دینار.

خاقانی .


هزار شکر کنم فیض و فضل یزدان را
که داد دانش و دین گر نداد دینارم .

خاقانی .


اینک ببقای شه خورشید بماهی شد
زو هر درم ماهی دینار همی پوشد.

خاقانی .


ماه پروردین حریر فستقی بخشیده بود
مر درخت باغ را زو باغ شد زینت پذیر
تیر مه زینت بگردانید بستان را و داد
آن حریر فستقی را رنگ دینار و زریر.

سوزنی .


بدو گشت دینار چین دست سائل
وزان شرم شد روی دینار پرچین .

سوزنی .


زآنچه فزون از غرض کار داشت
مبلغ یک بدره ٔ دینار داشت .

نظامی .


پس آنگه از خز و دیبا و دینار
وجوه خرج دادندش بخروار.

نظامی .


بامدادان بحکم تبرک دستاری از سر و دیناری از کمر بگشادم و پیش مغنی نهادم . (گلستان ).
هرکسی و کار خویش و هر دلی و یار خویش
صیرفی بهتر شناسد قیمت دینار خویش .

ابوعبداﷲ محمدبن خفیف شیرازی (از تاریخ گزیده ).


- دینار احمدیة یا احمدی ؛ منسوب به احمدبن طولون بمصر. (از النقودالعربیة صص 54-143).
- دینار احمر ؛ تعبیر نایافت بودن دینار را در مصربدین شرح که در پایان دولت فاطمیان و فتح مصر بدست صلاح الدین یوسف بن ایوب در سال 569 هَ . ق . امور نقدی مردم مصر رو به سستی نهاد زیرا طلا و نقره از آن مملکت خارج میگردید و چون بدست کسی دیناری میرسید، از بس گرانقدر و عزیز بود آن را به دینار احمر میخواندند.(از کتب النقود بلاذری ص 9 چ کرملی در النقود العربیة).
- دینار اردنی ؛ معادل با 1000 فلس و ارزش آن برابر است با یک لیره ٔ استرلینگ . (القاموس السیاسی ).
- دینار أفرنتی ؛ دیناری که در دوران اسلامی در مصر رایج بوده است و آن را از فرانسه و روم می آورده اند و وزن هر کدام 19/5 قیراط مصری بوده و در یک روی آن عکس سلطان و بر روی دیگر عکس پطروس و پولس حک میگردیده است و آن را افرنتیه جمع افرنتی که اصل آن افرنسی منسوب به فرانسه است میگفته اند. الناصر فرج بن برقوق این نوع دینار را که بر یک روی کلمه ٔ توحید و بر روی دیگرش عکس سلطان بود ضرب نمود و بنام دینار ناصری معروف گشت و بر همین منوال المستعین باﷲ ابوالفضل عباس سکه زد. (از صبح الاعشی ج 3 صص 440 - 442). رجوع به دینار ناصری شود.
- دینارالمیالة ؛ یعنی دیناری که وزن آن کامل است و نقصی ندارد و آن را الوازنة نیز می گفتند. (از النقودالعربیةصص 47-156).
- دینارالوازنة ؛ دینارالمیالة، دیناری است که بدستور عبدالملک بن مروان زده شده .(از النقودالعربی صص 34-156-162).
- دینارالهبیریة ؛ دیناری که در عهدبنی امیة بدستور عمربن هبیرة زده شود. (از النقود العربیة ص 161).
- دینارالیوسفیة ؛ از بهترین دینارها که در دوران بنی امیه زده شد این دینار را یوسف بن عمر از حکام عراق در عهد یزیدبن عبدالملک سکه کرده است . (از النقود العربیة ص 164).
- دینار جیشی [ منسوب به جیش = سپاه ] ؛ قلشقندی درباره ٔ دینارهای مصر گوید: اما دینار جیشی اسم بی مسمایی است و این نام را متصدیان دیوان سپاه بکار می بردند و گویا منظور مؤلف قوانین الدواوین از ذکر این دینار ارزش بهای طلا در زمان قدیم بوده است . (ص 112 النقودالعربیة). و نیز رجوع به صبح الاعشی ج 3 ص 442 شود.
- دینار خراسانی ؛ دینار رایج در توران که معادل چهار درهم بوده است . (از صبح الاعشی ج 4 ص 445).
- دینار رایج ؛ دینار رایج در ایران که معادل شش درهم بوده است . (از صبح الاعشی ص 445 ج 4).
- دینار رومی ؛ پول طلای رومی که از مستملکات روم به ایران وارد میشد آئوری نام داشت و وزن آن ازچهار گرم و نیم تا 8 گرم و دو عشر بوده و وقتی که 4گرم و نیم یا تقریباً یک مثقال وزن داشت 25 دینار رومی محسوب میشد. و پنجاه میلیون دینار رومی معادل یک میلیون و نیم لیره ٔ انگلیسی به پول کنونی و معادل یکصد و بیست میلیون ریال بوده است . (تاریخ ایران باستان ج 3 صص 2683-2528) :
همان باز کشور که بد چاربار
ز دینار رومی هزاران هزار.

فردوسی .


- دینار سالمی ؛ درسال 803 هَ . ق . بدستور امیر یلبغا سالمی دستور ضرب دینار را صادر کرد و بنام دینارالسالمی معروف گشت . (از النقود العربیة ص 71).
- دینارسرخ ؛ زرسرخ :
چو ملک کر شود و نشنود ندای ملک
دو چیز خواهد دینار سرخ و تیغ کبود.

منجیک ترمذی .


چنانکه حکایت کنند که گزی در گزی بیک دینار سرخ بر آمده است . (مجمل التواریخ و القصص ).
- دینار سنگ ؛ وزنی معادل دیناری . (یادداشت دهخدا) : بسرشند و بنادق کنند هریک یکدینار سنگ ...سلاخه پاک کرد و شسته دویست و شصت دینار سنگ ... آن پولاد و سرب از هر یکی هشت دینار سنگ . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- دینار شرعی ؛ اسم است برای مثقالی از مسکوک . (کشاف اصطلاحات الفنون ). مرحوم مجلسی در رساله ٔ اوزان ومقادیر ص 132 و نیز صاحب حدائق و صاحب وسائل الشیعه گویند که دینار شرعی از زمان رسول اکرم (ص ) تا زمان حاضر تغییری نکرده است . دکتر عبدالرحمن فهمی در صنخ السکة فی فجرالاسلام (صص 1-6) گوید اصلاحی را که عبدالملک درباره ٔ نقدینه هاانجام داد درباره ٔ عیار دینار زر تغییری نداده و لذا وزن دینار شرعی از سال 76 یا 77 هَ . ق . 4/25 گرم (حدود 66 حبه ) بوده است . (از النقود الاسلامیة مقریزی و النقود العربیة ص 108).
- دینار طبریه ؛ معادل چهار دانگ (دانق ) یک مثقال بوده است بوزن . (یادداشت دهخدا).
- دینار عراقی ؛ معادل با 1000 فلس یا 20 درهم و برابر است با یک لیره استرلینگ . (القاموس السیاسی ).
- دینار کویتی ؛ پول رایج و معادل 1000 فلس و از سال 1961 م . بجای روپیه ٔ هندی متداول گشت و ارزش آن برابربا یک لیره ٔ استرلینگ است . (القاموس السیاسی ).
- دینار عوال ؛ دیناری بوده است به بغداد معادل دوازده درهم . (از صبح الاعشی ج 4 ص 422).
- دینار قیصری ؛ منسوب به قیصر روم ، و قیصر لقب تمام شاهان روم است . (از النقودالعربیة ص 23).
- دینار کپکی . رجوع به کپکی شود.
- دینار کسروی ؛ منسوب به کسری (معرب خسرو) لقب پادشاهان ساسانی در زبان عربی است . (از النقودالعربیة ص 31).
- دینار مرسل ؛ دیناری بوده است رایج به بغداد معادل ده درهم . (از صبح الاعشی ج 4 ص 422).
- دینار معاویة ؛ پاره ای از مآخذ از جمله مقریزی گوید: معاویةبن ابی سفیان نخستین کسی بود که در اسلام سکه ٔ دیناری را که عکس او بر روی آن نقش بسته بود ضرب زد اما دکتر عبدالرحمن فهمی پیدایش چنین دیناری را مستبعد میداند. (النقود الاسلامیة ص 64 به اهتمام محمد بحرالعلوم چ نجف ).
- دینار ناصری ؛ دیناری است که بدستور الناصر فرج زده شد. (النقودالعربیة ص 271،157). رجوع به دینار افرنتی شود.
- دینار نیشابوری ؛ وزن آن نزدیک چهار گرم بوده و قیمت آن چنانکه ناصرخسرو در سفرنامه آورده سه دینار و نیم آن مساوی سه دینار مغربی بوده است . (از یادداشت مؤلف ) (از مسکوکات لین پل و سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 67).
- دینار هرقلی ؛ دیناری از طلای ناب با تصویری زیبا و پیوسته روی و چهره ٔ زیبا را بدان تشبیه میکرده اند. (از اساس البلاغة، النقود الاسلامیة کرملی مقریزی ص 56 و النقود العربیة ص 25).
- دینار یوگسلاوی ؛ معادل است با یک صد باره و ارزش هر یک لیره ٔ استرلینگ برابر است با 840 دینار یوگسلاوی و هریک دلار آمریکائی برابر است با 300 دینار یوگسلاوی . (القاموس السیاسی ).
|| مقدار طلای سکه ناشده که در وزن برابرباشد با طلای سکه شده . (از النقود العربیة ص 27). || مقیاس (وزن ، وزنه ) که اغلب در اوزان طبی بکار می رفت ، بیست و چهار طسوج معادل سی و شش حبه و یایکصد و هشت شعیرة و در اکثر جاها بیست قیراط است . (مفاتیح العلوم ) وقتی معادل هیجده درهم بوده است . (ازمعجم الادباء ج 5 ص 164 س 5). بمعنای وزن یکدرهم و گاه یک هفتم وقیه ٔ رومی . (از النقود العربیه ص 25،26). صاحب کشاف در تقسیم دینار گوید که دینار بر شش قسمت شودو هر قسمتی را دانق (دانگ ) گویند و هر دانگی بچهار (تسو) تقسیم گردد و هر تسوئی بچهار دانه ٔ جو منقسم شود و گاه باشد که جو را هم به شش قسمت و هر قسمتی راخردل نام کنند و گاه تسو را به سه قسمت منقسم و هر قسمتی را حبه نام نهند و بعضی دینار را بشصت قسمت تقسیم کرده و هر قسمتی را حبه نام گذارند بنابراین حبه سدس عشر باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). وزنی معادل شش دانق ، در اول یک مثقال تمام بود و سپس دینار طبریه چهار دانگ مثقال بوده است . (یادداشت دهخدا). || دوایی است که شربت آن را شربت دینار گویندو آن تخم کشوث است که داخل اجزای شربت مذکور است . (غیاث اللغات ). تخم کشوث را بسریانی دینار گویند. (برهان ). || کنایه از رنگ زرد باشد. بمناسبت زردی زر چنانکه از درهم یا درم رنگ سفید مراد دارند :
برابر دو رخ او بداشتم می لعل
ز شرم دو رخ او زرد گشت چون دینار.

فرخی .


رخ گروهی گردد ز هول چون دینار
لب گروهی گردد ز بیم چون درهم .

فرخی .


روی دینار از نیاز ماست خوب
ورنه زشت و خشک و زرد و لاغر است .

ناصرخسرو.


تیرمه زینت بگردانید بستان را وداد
آن حریرفستقی را رنگ دینار وزیر.

سوزنی .


- روی چون دینار ؛ کنایه از چهره ٔ زرد است :
گر خبر از درد من نیست ترا کن درنگ
تا بتوگوید درست روی چو دینار من .

اوحدی .


- گونه ٔ دینار گرفتن رخسار ؛ برنگ دینار درآمدن آن . بلون دینار شدن رخ و چهره . بگونه ٔ دینار زرد شدن روی :
امروز همی بینمتان بار گرفته
رخسارکتان گونه ٔ دینار گرفته .

منوچهری .


ترجمه مقاله