ترجمه مقاله

دیوان بیگی

لغت‌نامه دهخدا

دیوان بیگی . [ دی ب ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: دیوان + بیگ + ی نسبت )منصب دار حکومت و رئیس محاکمات شهر. (ناظم الاطباء). یکی از هفت عضو جانقی دوره ٔ صفویه به اصفهان . دیوان بیگی در دوره ٔ صفویه رئیس عدالت و وظایف وی آنچنانکه در تذکرةالملوک مذکور افتاده است چهار گونه بوده :
1- رسیدگی بجرایم کبیره ای که در سراسر کشور رخ دهد. 2- دیوان بیگی کلیه ٔ محاکم شرعی را تحت نظر داشت و بخصوص مأمور اجرای تصمیمات و احکام آن محاکم بود. 3- دو روز در هفته نیز در خانه ٔ خود به امور قضایی مردم رسیدگی میکرد. اما بکارهایی که در صلاحیت مصادر امور اداری بود وارد نمیگشت . 4- دیوان بیگی محکمه ٔ رسیدگی بشکایات سراسر کشور بود و علیه مقامات ذی نفوذ عالی مرتبه شکایاتی بدو میرسید. (از سازمان اداری حکومت صفوی ص 92). در عهد صفویه عنوان مأموری بود که بر امور قضائی نظارت داشت و اجرای قوانین و احکام تحت نظر او بود و در کشیکخانه به امور شرعی و در خانه ٔ خود به دعاوی رسیدگی میکرد و در نزد شاه تقرب و نفوذ تمام داشت و مقرب الخاقان بشمار می آمد. (دائرة المعارف فارسی ).
ترجمه مقاله