ترجمه مقاله

رخنه آوردن

لغت‌نامه دهخدا

رخنه آوردن . [ رَ ن َ / ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) خلل و خرابی رساندن . شکاف وارد آوردن . سوراخ ساختن چیزی یا جایی :
اگر پیل با پشه کین آورد
همی رخنه در داد و دین آورد.

فردوسی .


اگر زو دل شاه کین آورد
همه رخنه در داد و دین آورد.

فردوسی .


ناورم رخنه در خزینه ٔ کس
دل دشمن کنم هزینه و بس .

نظامی .


یأجوج وار هریک با تیشه ٔ زبان
آورده اند رخنه به سد سکندری .

طالب آملی (از آنندراج ).


- به رخنه درآوردن ؛ وارد رخنه کردن . به سوراخ و شکاف درآوردن :
به رخنه درآورد یکسر سپاه
چو شیر ژیان رستم کینه خواه .

فردوسی .


- رخنه برآوردن ؛ بهم آوردن رخنه . ترمیم کردن رخنه و شکاف :
همه رخنه ٔ پادشاهی به مرد
برآری بهنگام پیش از نبرد.

فردوسی .


- رخنه در دیوار آوردن ؛ سوراخ در دیوار پدید کردن . سوراخ کردن دیوار.
- || ترک درویشی کردن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله