ترجمه مقاله

رزم

لغت‌نامه دهخدا

رزم . [ رَ ] (ع مص ) مردن . || گرفتن چیزی را: رزم بالشی ٔ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بانگ کردن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || بانگ کردن رعد. (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || یک بار خوردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غالب آمدن بر حریف و برنشستن بر آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به خاک رسیدن بینی و مغلوب شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || فروخفتن شتر: رزم البعیر. (ناظم الاطباء). || گرد آوردن چیزی را و یا در یک جامه گرد آوردن آنرا: رزم الشی َٔ رزماً. (ناظم الاطباء). گرد آوردن چیزی را در جامه . (از اقرب الموارد). || رُزِم َ الرجل ُ (مجهولاً)؛ برجای ماند آن مرد از بیماری .(ناظم الاطباء). || زادن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله