رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رُ ] (ص ) اکول و پرخور. (ناظم الاطباء) (برهان ). اکال . (انجمن آرا) (آنندراج ). حریص در خوردن . (فرهنگ خطی ). پرخور. (فرهنگ نظام ). اکول . گلوبنده بود یعنی رس . (از لغت فرس اسدی ) :
خواجه یکی غلامک رس دارد
کز ناگوارد خانه چو تس دارد.
رادمردان همه با درگهش آموخته اند
چون بز رس که بیاموزد با سبز گیاه .
وآنکه بر کس به خیره گردد رس
عیش او گنده دان چو درگه کس .
هردری نیستم چو گربه ٔ رس
شاید ار نیستم چو سگ ساجور.
|| به معنی حریص نیز آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). حریص . (فرهنگ نظام ) :
ای رس بجز از بهر تو نگردد
این خانه ٔ رنگین پررسانه .
در داد شاعران را لطفت ز خاص خویش
رس کرد مجرمان را لطف تو بر گناه .
|| مردم زرداندام . (از ناظم الاطباء). || اخاذ. (آنندراج ) (انجمن آرا).
خواجه یکی غلامک رس دارد
کز ناگوارد خانه چو تس دارد.
منجیک .
رادمردان همه با درگهش آموخته اند
چون بز رس که بیاموزد با سبز گیاه .
فرخی .
وآنکه بر کس به خیره گردد رس
عیش او گنده دان چو درگه کس .
سنایی .
هردری نیستم چو گربه ٔ رس
شاید ار نیستم چو سگ ساجور.
انوری .
|| به معنی حریص نیز آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). حریص . (فرهنگ نظام ) :
ای رس بجز از بهر تو نگردد
این خانه ٔ رنگین پررسانه .
ناصرخسرو.
در داد شاعران را لطفت ز خاص خویش
رس کرد مجرمان را لطف تو بر گناه .
سیدحسن غزنوی .
|| مردم زرداندام . (از ناظم الاطباء). || اخاذ. (آنندراج ) (انجمن آرا).