ترجمه مقاله

رشیق

لغت‌نامه دهخدا

رشیق . [ رَ ] (ع ص ) رجل رشیق ؛ مرد نیکو و باریک قد. ج ، رَشَق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مرد نیکو و باریک قد. ج ، رَشَق . (آنندراج ). نیکوقد. سروبالا. خوش قد و بالا. کشیده بالا. خوش قد و قامت . خوش قد. (یادداشت مؤلف ). کشیده بالا. (مهذب الاسماء). خوش هیکل . خوش اندام . زیبا. (فرهنگ فارسی معین ): قدرشیق ؛ قد نیکو و باریک . ج ، رِشاق . (ناظم الاطباء).
- رشیق القد ؛ بَرومند و نیکوقامت . (یادداشت مؤلف ).
|| کلام ظریف منسجم . (یادداشت مؤلف ). کلام ظریف منسجم ، اسم است از رشاقة. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله