ترجمه مقاله

زلو

لغت‌نامه دهخدا

زلو. [ زَ ] (اِ) نام کرمی است دراز که در آب پیدا شود و چون او را به عضوی بچسبانند خون را بمکد و آن را شلوک و دیوچه نامند. (فرهنگ جهانگیری ). کرمی باشد سیاه رنگ چون بر اعضای آدمی بچسبانند خون را از آنجا بمکد. (برهان ). کرمی است که خون خورد و در هند، آنرا جونک خوانند. (آنندراج ) (از انجمن آرا). زالو و علق و دیوجه و زلگ و یک نوع کرمی است آبی و خون حیوانات را می مکد و آن را در طب برای کشیدن خون بیماران بکار می برند. (ناظم الاطباء). زلو. زولو. جلو. شلوک . شلکا. جانوری است از شاخه ٔ کرمها و از رده ٔ کرمهای حلقوی و دسته ٔ ئیرودینه ها که لوله ٔ گوارشی آن در طول بدن حیوان به 11 قسمت مشخص تقسیم می شود و در قسمت سر و انتهای بدن دارای بادکشهایی است که بدان وسیله بر بدن حیوانات یا اشیاء می چسبد. حیوانی است آبزی و در آب رودها، جویها برکه ها زندگی میکند و دارای گونه های مختلف است . زالو در قسمت بادکش دهانی ، دارای سه ردیف آرواره بشکل ایگرگ است که بوسیله ٔ آنها پوست بدن حیوانات را سوراخ کرده خون آنها را می مکد. (از فرهنگ فارسی معین ). زالو. جلو. زرو. مکل . علق . دیوچه .دُشتی . دیوک . خرسته . درن . شلک . شلوک . غلفج . زروک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زولو (در تداول اهالی خراسان ). و بهذا الموضع (به سیلان ) رأینا العلق الطیار و یسمونه الزلو (بضم الزای و اللام ) و یکون بالاشجار والحشائش التی تقرب من الماء فاذا قرب الانسان منه و ثب علیه ... (ابن بطوطه ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ای خون گلوت از زلو داده خبر
خون آید هر دم از گلوی تو بدر
گر غرغره سازی آب خردل به نمک
چیزی نبود تو را از آن نافعتر.

یوسفی طبیبی (ازفرهنگ جهانگیری ).


زاهد تو بخون خلق رو آوردی

سگ از تو نکو


تلبیس نموده مال مردم بردی

شیطان دورو


هرچند که ما نیز نخوردیم حلال

اما تو بگو


ما خون خود و تو خون مردم خوردی

مانند زلو.


مبارک اﷲ واضح (از آنندراج ).


ترجمه مقاله