سبع شداد
لغتنامه دهخدا
سبع شداد. [ س َ ع ِ ش ِ ] (اِخ ) مراد از هف-ت فلک شداد. (آنندراج ) (غیاث ). || جمع شدید در اینجا کنایه از فلک است . (آنندراج ) (غیاث ) :
گویم که چهاراساس عمرت
چون سبع شداد باد محکم .
در تب ربع اوفتد سبع شداد از نهیب
تخت محاسب شود قبه ٔ چرخ از غبار.
گویم که چهاراساس عمرت
چون سبع شداد باد محکم .
خاقانی .
در تب ربع اوفتد سبع شداد از نهیب
تخت محاسب شود قبه ٔ چرخ از غبار.
خاقانی .