ترجمه مقاله

شفش

لغت‌نامه دهخدا

شفش .[ ش َ / ش ُ ] (اِ) نی و یا چوبی که ندافان پنبه را بدان زنند و گردآوری کرده جمع نمایند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). آن نی که نداف پنبه بدان گرد آورد. (انجمن آرا) (از آنندراج ) :
زغوته دزد و نوردن نورد و شفش ربان
هزاروپانصد باقی چنو دگر نبود.

سوزنی .


|| شاخه ٔدرخت . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). به معنی شاخ درخت ، همانا به ضم اصح است . (از انجمن آرا) (آنندراج ). || شفشه . شوشه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شوشه و شفشه شود. || سرگین خشک . (ناظم الاطباء). || نای و نی . || آماسی در دستهای اسب که از خوردن آب زیاد عارض گردد. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله