ترجمه مقاله

شفک

لغت‌نامه دهخدا

شفک . [ ش َ ف َ ] (ص ) کهنه و فرسوده و ازهم رفته . (ناظم الاطباء). خَلَق . فرسوده . حقیر. (لغت فرس اسدی ). شفر بود یعنی نابکار و خَلَق شده . (فرهنگ اوبهی ). || نادان و ابله و جلف . (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از برهان ) :
پنداشت همی حاسد کاو بازنیاید
بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید.

رودکی (از انجمن آرا).


|| بی مایه . (فرهنگ فارسی معین ). بی هنر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ).
ترجمه مقاله