ترجمه مقاله

شکربار

لغت‌نامه دهخدا

شکربار. [ ش َ ک َ / ش َک ْک َ ] (نف مرکب ) شکرریز. (ناظم الاطباء) :
سوی شهر مداین شد دگر بار
شکر با او به دامنها شکربار.

نظامی .


ندارد تنگنای خاک صائب این قدر شکّر
نی ِ کلک تو از جایی شکربار است میدانم .

صائب تبریزی (از آنندراج ).


سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست
یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست ؟

ملک الشعراء بهار (در تضمین از غزل سعدی ).


|| بسیار شیرین . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). سخت شیرین ، خواه در معنی حقیقی و خواه در معنی مجازی چنانکه در گفتار و نغمه و جز آن :
صدف لؤلؤ شهوار بود دیده ٔ آنک
دل او عاشق آن لعل شکربار بود.

امیرمعزی .


لفظ گوهربار تو پرگوهرم کرده ست طبع
لفظ شکّربار تو پرشکّرم کرده ست کام .

امیرمعزی .


راست کن لفظ خود به جود و کرم
ای نه چون لفظ تو شکرباری .

سوزنی .


بوسی از آن لعل شکربار تو
گر بدهی بی جگر ازجان به است .

مجیر بیلقانی .


اگر خوردم زمان را من شکروار
زبان چون تویی بادا شکربار.

نظامی .


ز شیرین دست بردارم به یکبار
شکرنامی به چنگ آرم شکربار.

نظامی .


هزار نامه پیاپی نوشتمت که جواب
اگرچه تلخ دهی در سخن شکرباری .

سعدی .


ز لطف لفظ شکربار گفته ٔ سعدی
شدم غلام همه شاعران شیرازی .

سعدی .


شیرین دهان آن بت عیار بنگرید
دُر در میان لعل شکربار بنگرید.

سعدی .


تا نگردیده ست از خط تنگ وقت آن دهان
بوسه ای زآن لعل شکّربار میخواهد دلم .

صائب تبریزی (از آنندراج ).


بس که می چسبد بهم کام و لب از شیرینیَش
نقل نتوان کرد گفتار شکربار ترا.

صائب تبریزی (از آنندراج ).


- زبان شکربار ؛ نیکو و شیرین سخن گوینده : هرچه اززبان شکربار آن مهتر بیرون رفت همه نیکو رفت . (قصص الانبیاء ص 239).
- شکربار کردن ؛ پرشکر ساختن . شکرافشان کردن .
- || ساز کردن نغمه و آهنگ :
چو کردی باغ شیرین را شکربار
درخت تلخ را شیرین شدی بار.

نظامی .


- لب شکربار ؛ بسیار شیرین : هرکه لب شکربار ترا بمزد بشکرانه هزار جان فدا کند. (سندبادنامه ص 130).
کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست
عشوه ای زآن لب شیرین شکربار بیار.

حافظ.


- || لب که سخنان شیرین از آن برآید :
هرچه زآن تلختر نخواهد گفت
گو بگو از لب شکربارش .

سعدی .


من معتقدم به هرچه گویی
شیرین بود از لب شکربار.

سعدی .


|| کنایه از شیرین سخن . که سخنی چون شکر شیرین دارد. که گفتار و حرکاتی شیرین دارد. (یادداشت مؤلف ) :
جوابش داد شیرین شکربار
که باید بودنت در بند این کار.

نظامی .


به داور شدم با شکربارها
مرا بیش از او بود بازارها.

نظامی .


کجا آن تازه گلبرگ شکربار
شکر چیدن ز گلبرگش به خروار.

نظامی .


ترجمه مقاله