ترجمه مقاله

صفر

لغت‌نامه دهخدا

صفر. [ ص ُ / ص ِ ] (ع اِ) روی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). صُفر؛ روئین که به هندی کانسی گویند. (غیاث اللغات ) : ذکر شهرستان روئین که آن را مدینة الصفر خوانند. (تاریخ سیستان ).
که کدامین خاک همسایه زر است
یا کدامین خاک صفر ابتر است .

مولوی .


|| صُفر؛ نحاس .(تذکره ٔ ضریر انطاکی ). مس (؟). || سیاهیها که به زردی زند. مفرده اصفر، یقال : رجل اصفر و امراءة صفراء. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ).
ترجمه مقاله