ترجمه مقاله

صلاصل

لغت‌نامه دهخدا

صلاصل . [ ص ُ ص ِ ] (اِخ ) آبی است عامر را در وادی که آن را جوف نامند. در آن خرمابن های بسیار و مزارع فراوان است . نصر گوید: آبی است بنی عامربن جذیمة از عبدالقیس را. گوید گروهی از عبدالقیس نزد عمر آمدند و درباره ٔ صلاصل از او داوری طلبیدند. یکی از آنان این ابیات را از تلید عبشمی بر وی برخواند و عمر آب رااز فرزندان عامر دانست . و اول این ابیات این است :
اتتنا بنوقیس بجمع عرمرم
و شن ٌ وابناء العمور الاکابر
فباتوا مناخ الصیف حتی اذا زقا
مع الصبح فی الروض المنیر العصافر
نشأنا الیها و انتضینا سلاحنا
یمان و مأثور من الهند باتر
و نبل من الرادی بایدی رماتنا
و جرد کاشطار الجزور عواتر
شفینا الغلیل من سمیر وجعون
و افلتنا رب الصلاصل عامر
و ایقن ان الخیل ان یعلقوا به
یکن لنبیل الخَوْف بعداً اءُآبر
ینادی بصحراء الفروق و قد بدت
ذری ضبع أن افتح الباب جابر.

(معجم البلدان ).


ترجمه مقاله