ترجمه مقاله

طسوج

لغت‌نامه دهخدا

طسوج . [ طَس ْ سو ] (معرب ، اِ) مأخوذ از تسوی فارسی . معرب است . کرانه . || ناحیه . || چهاریک دانگ که دو حبه باشد. ج ، طساسیج .(منتهی الارب ) (آنندراج ). تسو، یعنی چهار جو. (دهار). سه ثمن مثقال . (مفاتیح خوارزمی ). تسوی . (زمخشری ). مقدار دو جو میانه . ربع دانگ . بیست وچهاریک مثقال . و در رساله ٔ اوزان نوشته که طسوج بیست وچهارم حصه ٔ هر چیز را گویند. (غیاث اللغات ). درهم . درم ، و هو فارسی معرب و وزن آن شش دانگ است و دانگ دو قیراط باشد و قیراط دو طسوج و طسوج دو جو میانه ... (منتهی الارب ):
تو بگوئی نک دل آوردم به تو
گویدت این دل نیرزد یک تسو.

مولوی .


و رجوع به تسو و استان و الجماهر ص 49 و فرهنگ شعوری ج 2 ص 162 و کتاب المعرب جوالیقی ص 76 شود.
ترجمه مقاله