ترجمه مقاله

غبن

لغت‌نامه دهخدا

غبن . [ غ َ ب َ ] (ع مص ) زیان آوردن بر کسی در بیع. (منتهی الارب ). فریب دادن و غلبه یافتن بر کسی در بیع و شراء. (اقرب الموارد). رجوع به غَبن شود. || فراموش کردن و درگذاشتن و غلط کردن در چیزی . (منتهی الارب ). سستی و فراموشی . (شرح قاموس ): غبن غَبَناً؛ یعنی فراموش کرد او را یا بی خبر شد از او، یا اینکه غلط کرد در او، و غبن رَأیَة، مترجم گوید: اصل غبن رَأیَة، غبن رأی ُ زید است ، پس چون فعل غبن به زید انجام گرفت کلمه ٔ رأی منصوب می شود زیرا آن به معنای غبن رأیه ازباب تفعیل تحویل می گردد. (از شرح قاموس ). و در صراح اللغة آرد: گویند سفّه نفسه ، و غبن رأیه و بطر عیشه ، و الم بطنه ، و وفق امره ، و رشد امره ، اصل چنین بوده : سفهت نفس زید... چون فعل به مرد تحویل گردید مابعد آن یعنی نفس ، به علت وقوع فعل بر آن ، منصوب شد زیرا معنای سَفَّه َ نفسه (به تشدید) را به خود گرفت ... (صراح اللغة). از این رو قول صاحب منتهی الارب که غَبَن را در غلط انداختن معنی کرده ظاهراً اشتباهی است که از همین جا ناشی شده و هرگاه در غلط انداختن خود را، معنی میکرد نزدیک به صواب بود. رجوع به غَبن شود. || سست خرد گردیدن . (منتهی الارب ). || خطا واقع شدن در رأی و تدبیر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || کمی فطنت و ذکا، و ضعف رأی . (اقرب الموارد) (زوزنی ). || نهان داشتن طعام برای روز سختی . غَبن . || (اِ) آنچه از کناره ٔ لباس بریده و می اندازند. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله