ترجمه مقاله

فا

لغت‌نامه دهخدا

فا. (حرف اضافه ) کلمه ای بمعنی «با» باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). مانند: فا او گفت ، فا او رفت ؛ یعنی با او گفت و با او رفت . (برهان ). || گاهی بمعنی «به » بکار میرود مانند: «فا او داد»؛ یعنی «به او داد». (برهان ). یا «فارسم » بجای «برسم » :
سیمرغ وار گوشه نشینم نه چون مگس
بنشینم از حریصی ، هر جا که فارسم .

کمال الدین اسماعیل .


جادوی کمپیر از غصه بمرد
روی و موی زشت فا مالک سپرد.

مولوی .


|| (پیشوند) بجای پیشاوند «وا» نیز بکار میرود، مانند فاداشتن بمعنی واداشتن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله