ترجمه مقاله

فخر کردن

لغت‌نامه دهخدا

فخر کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نازیدن . بالیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
عملت کو، به عمل فخر کن ایرا که خدای
با تو ازبهر عمل کرده در این وعده ثواب .

ناصرخسرو.


غایت کام و دولت است آنکه به خدمتت رسید
بنده میان بندگان فخر کند به چاکری .

سعدی .


رجوع به فخر شود.
ترجمه مقاله