ترجمه مقاله

مدرک

لغت‌نامه دهخدا

مدرک . [ م ُ رِ ] (ع ص ) دَرّاک . مدرکة. کثیرالادراک . (متن اللغة). فهمنده . رسنده . دریابنده . (غیاث اللغات ): رجل مدرک ؛ نیک دریابنده . (منتهی الارب ). ادراک کننده . یابنده . آنکه دریابد. نعت فاعلی است از ادراک . رجوع به ادراک شود. || بالغ. به مردی رسیده . (یادداشت مؤلف ): ادرک الغلام و الجاریة؛ بلغا. (اقرب الموارد). رجوع به ادراک شود. || خدای تعالی که دریابنده ٔ همه ٔ امور است ، از صفات ثبوتی خداست . (از فرهنگ فارسی معین ) : پروردگار قادر عالم حی مدرک سمیع بصیر... (اوصاف الاشراف از فرهنگ فارسی معین ). || کسی را گویند که جمع رکعات نماز را با امام بجای آورده باشد.هوالذی ادرک الامام بعد تکبیرةالافتتاح . (تعریفات ).
ترجمه مقاله