ترجمه مقاله

مستریح

لغت‌نامه دهخدا

مستریح . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استراحة. راحت یافته . (اقرب الموارد). آرامش یافته . آرام . آسوده . برآسوده . رجوع به استراحة شود. || از بین عباد کسی است که خداوند تعالی او را بر راز مقدرات آگاه ساخته باشد و در نتیجه از سختی طلب و انتظار آسوده گشته . (اقرب الموارد). کسی را گویند که حق عز اسمه او را از سِرّ قدر آگاه فرمود باشد چه چنین می داند که آنچه مقدر است در وقت معلوم وقوع آن حتمی و ناگزیراست و آنچه مقدر نیست وقوع آن محال باشد پس خود را از طلب و انتظار آنچه واقع نخواهد شد و از اندوه و حسرت آنچه از او فوت شده فارغ داشته صبر و تسلیم بر آنچه را که وقوع خواهد یافت وجهه ٔ همت خود ساخته باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از تعریفات جرجانی ). || کنایه از شخص میت و مرده . بسبب آسودگی او از مشقات و غمهای دنیا. مستراح . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله