ترجمه مقاله

مسدد

لغت‌نامه دهخدا

مسدد. [ م ُ س َدْ دَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسدید. رجوع به تسدید شود. || راست و درست و استوار. (منتهی الارب ). مُقوَّم . (اقرب الموارد). راست و درست گردانیده .
- رأی مسدد ؛ اندیشه ٔ محکم و استوار :
فاعل فعل تمام و قول مصدق
والی عزم درست و رای مسدد.

منوچهری .


|| مرد راستکارراست گفتار. (منتهی الارب ). شخص توفیق یافته و به صواب در گفتار و کردار ارشاد شده . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله