ترجمه مقاله

مملو

لغت‌نامه دهخدا

مملو. [ م َ ل ُوو ] (از ع ، ص ) پر کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پر و پر کرده شده . ممتلی . لبالب . (از ناظم الاطباء). مشحون .انباشته . مُؤَمَّت . آکنده . ممتلی . غاص :
جان و دل اعدات چو دو کفه ٔ میزان
مملو شده از سنگ غم و بار تلوم .

سوزنی .


خری سرش ز خرد چون کدوی بی دانه
خری شکم ز کدو دانه چون کدو مملو.

سوزنی .


|| محشو. (یادداشت مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله