ترجمه مقاله

منتسق

لغت‌نامه دهخدا

منتسق . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) امور با هم منتظم شونده . (آنندراج ). مرتب و منظم شده و بر یک روش آورده . (ناظم الاطباء). بسامان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همیشه احوال و امور ایشان منتسق ومنتظم بود. (تاریخ قم ص 241). رجوع به انتساق شود.
ترجمه مقاله