ترجمه مقاله

نوال

لغت‌نامه دهخدا

نوال . [ ن َ ] (ع اِ) عطا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (دهار) (منتهی الارب ). بخشش . (غیاث اللغات ). دهش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
زایر ز بس نوال کز او یابد و صلت
گوید مگر چو من نرسید اندر این دیار.

فرخی .


ستوده ای به کمال و ستوده ای به خصال
ستوده ای به نوال و ستوده ای به سیَر.

فرخی .


اندر چله ٔ جهل کمانت شکند تیر
وَاندر گلوی آز نوالت فکند زه .

منوچهری .


خدایگانی شاهی مظفری ملکی
که ابر روز نوال است و شیر روز وغا.

مسعودسعد.


ایا سپهرنوالی که پیش صدق سخات
سخای ابر دروغ و نوال بحر دغاست .

انوری .


کرده به هنگام حال حله ٔ نُه چرخ چاک
داده به وقت نوال نقد دوعالم عطا.

خاقانی .


از سفلگان نوال طلب کم کن
کایشان دم وبال رسان دارند.

خاقانی .


خاقانیا چو آب رخت رفت در سؤال
مستان نوای کس که وبال آشنای اوست .

خاقانی .


از منبع عدل ... زلال نوال او چشند. (سندبادنامه ص 6). عالمیان از مشرب عذب نوال او اغتراف می کنند. (سندبادنامه ص 133). معن خود از نوال منصور سلطان زمان خویش بهره مند گردید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 446). هرچند در غیر اعیاد نوال او بر عباد بسیار و بی شمار است . (جهانگشای جوینی ).
گر بریزی خون حلالستت حلال
ور ببخشی هست انعام ونوال .

مولوی .


گر بدادی تشنه را بحری زلال
بازنگرفتی ز من روزی نوال .

مولوی .


معصیت ورزیده ام هفتاد سال
بازنگرفتی زمن روزی نوال .

مولوی .


ابونصر سعد آنکه دست نوال
نهد همتش بر دهان سؤال .

سعدی .


- نوال و نوا :
گوا توئی که ندارم به کاه برگی برگ
به اهل بیت ز من چون رسد نوال و نوا؟

خاقانی .


ناکسان از تو بانوال ونوا
بی کسان از تو بی نوا و نژند.

خاقانی .


|| بهره . نصیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
خبر دارد که روز و شب دو رنگ است
نوالش گه شکر گاهی شرنگ است .

نظامی .


|| سزاوار. صواب . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). گویند: نوالک أن تفعل کذا، و لیس هذا بالنوال . || (مص ) نَوْل . (اقرب الموارد). رجوع به نول شود.
ترجمه مقاله