ترجمه مقاله

پادنگ

لغت‌نامه دهخدا

پادنگ . [ دَ ] (اِ مرکب ) دنگ برنج کوبی پائی و دنگ چوبی باشد به هیأت سر و گردن اسب و چون پای بر یک سر آن نهند سر دیگر بلند شود و چون پای بردارند آن سر دیگر فرود آید و شلتوک کوفته شود و برنج از پوست برآید و برای جدا کردن پوست دیگر غلات نیز بکار است . پادنگه . نوع دیگر که با فشار آب حرکت کند آبدنگ نامیده شود. || در اصطلاح ساعت سازان مقابل پاملخ .
ترجمه مقاله