ترجمه مقاله

چروک

لغت‌نامه دهخدا

چروک . [ چ ُ ] (اِ) چین و شکنج و درهم نشسته را گویند. (برهان ). مرادف چین است که چین و چروک و شکنج گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). چین و شکنج و تا. (ناظم الاطباء). شکن و چین . (فرهنگ نظام ). چین و شکنی که در پوست بدن یا جامه یا پارچه و امثال آن پدید آید. کلمه ٔ عامیانه ای به معنی چین و شکنج . شکن و نورد. در اصطلاح مردم خراسان ؛ شکن ناک شدن اندام بر اثر لاغری . ناصافی جامه . چین و شکنی که در پوست دست یا صورت بر اثر پیری یا لاغری پدید آید. || (ص ) بترکی ، بمعنی پوسیده و از هم رفته باشد. (برهان ). پوسیده و فرسوده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله