ترجمه مقاله

چیچک

لغت‌نامه دهخدا

چیچک . [چی چ َ ] (اِ) در ترکی به معنی گل است . (از آنندراج ). گل که به تازی ورد خوانند. (از سروری ). چچک (سروری ). || به معنی آبله لفظ ترکی است . (غیاث اللغات ). جُدَرّی مرضی که امروز به آبله معروف است . این معنی نیز از معنی گل مأخوذ است که ترکی است . (یادداشت مؤلف ). جدری به «یای » نسبت . غُضاب و غِضاب . نَفطَه . نِفطِه . نَفِطَه . ارض مجدره ؛ زمینی که در آن مردم را چیچک بسیار گیرد. تجدیر؛ چیچک برآوردن . تقشقش ؛ به شدن از چیچک . جدر؛ چیچک برآوردن . مجدر؛ چیچک برآورده شده . مجدور؛ چیچک برآورده شده . (منتهی الارب ).
- چیچک زده ؛ آنکه به مرض چیچک گرفتار شده باشد. که بیماری چیچک گرفته باشد.
ترجمه مقاله