ترجمه مقاله

کمین زدن

لغت‌نامه دهخدا

کمین زدن . [ ک َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کمین کردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
خاک درچرخ برین می زند
چرخ میان بسته کمین می زند.

نظامی .


فتنه به گوشه های دو چشمت نهان شده ست
آفت به کنجهای دهانت کمین زده ست .

امیرخسرو(از آنندراج ذیل کمین ).


و رجوع به کمین کردن شود.
ترجمه مقاله