ترجمه مقاله

گوداب

لغت‌نامه دهخدا

گوداب . (اِ) بر وزن و معنی دوشاب است . (برهان ) :
نتوان ساخت از کدو گوداب
نه ز ریکاسه جامه ٔ سنجاب .

عنصری .


نگر که چون بود احوال عیش آن بدبخت
که شهد فایق آن شد ز راوقی گوداب .

شمس فخری (رشیدی ).


|| آشی را گویند که از گوشت و برنج ونخود و مغز گردکان پزند و قاتق آن را از سرکه و دوشاب کنند و آن را آش حبشی خوانند. (برهان ). و بعضی گویند طعامی است که در زیر بریان پزند و آن را بریان پلاو خوانند، و به معنی دوم به جای دال ، زاء نقطه دار هم آمده است و اصح آن است . (برهان ). یعنی گوزاب . (حاشیه ٔ برهان ). جوذاب . نشیل . (مؤلف ) :
گولانج و گوشت و گرده و گوداب و گادنی
گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم .

لبیبی .


اما آنچه طعامهاست : نان پاکیزه است و گوشت میش جوان و درشت و زرده ٔ خایه ٔ مرغ نیم برشت و مغز سر مرغ و گوشت کبوتربچه و گوشت بط و گوداب و پیه آن و خایه ٔ گنجشک و پیه خروس و کباب با دارچینی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
چو طمع داری ازجهان آبی
چه نهی پیش پیشه گودابی ؟

سنایی .


گندمم امّید دادی و کرنجم وعده داد
کز توهم وز تخیل می پزم گوداب و کشک .
سوزنی (از رشیدی و جهانگیری وانجمن آرا و آنندراج ).
خوانده زبان بره ٔ پهلوی بز
بر سر گوداب که بینی ارز.

امیرخسرو (از رشیدی ).


و نیز در سراج نوشته که بعضی به معنی طعام زیر بریان گفته و در شرحی نوشته که برنج را در گوجوف بره پر کرده بپزند. (غیاث ). || در تداول عوام ، لکه ٔ زردی که به هنگام خشک کردن لباس در اثرعدم مواظبت بر آن افتد. ردیف اشگو. (مؤلف ). || و نیز لکه ٔ زردی که در گچ دیوار افتد. فعل آن گوداب انداختن است . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله