ترجمه مقاله

یاری ده

لغت‌نامه دهخدا

یاری ده . [دِه ْ ] (نف مرکب ) یاری دهنده . مساعد. کمک کننده . دستیار. پایمرد. مددکار : ارواج گفت برو و طلب کن و اگر ترا حرب افتد و محتاج به یاری ده باشی مرا خبر ده تا تو را یاری ده باشم . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
برآرم من این راه ایشان به رای
به نیروی یاری ده رهنمای .

فردوسی .


گه سیاه آید بر تو فلک داهی
گه ترا مشفق و یاری ده و یار آید.

ناصرخسرو.


خاص خدایگانی خلق خدای را
یاری دهی ، به نیکی ، بادت خدای یار.

سوزنی .


به الهام یاری ده رهنمون
لغتهای هر قومی آری برون .

نظامی .


ساقی می ارغوانیم ده
یاری ده زندگانیم ده .

نظامی .


در این بود کانصاف یاری ده است
اگر پرده ٔ کج نیاری به است .

نظامی .


ز یاری ده خود در آن داوری
گهی یارگی خواست گه یاوری .

نظامی (شرفنامه ص 473).


تویی یاری ده و غمخوار شیرین
وگرنه وای بر شیرین مسکین .

نظامی .


خدا باد یاری ده دادخواه .

نظامی .


ترجمه مقاله