ترجمه مقاله

آبسته

لغت‌نامه دهخدا

آبسته . [ ب ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) آبست . زهدان . رَحِم . || (ص ) آبستن . || متملق و چاپلوس . خوشامدگوی . معانی مذکور در فرهنگها برای این کلمه آمده است و شاهدی برای هیچیک یافته نشد، تنها این کلمه در بیت ذیل دیده میشود :
نه آرامید دیو دژ برامش
همان آبسته خوی خویش کامش
جز آنگاهی که کار ویس و رامین
بیامیزد بهم چون چرب و شیرین .

(ویس و رامین ).


باحتمالی ضعیف آبسته در این بیت چاپلوس و جاسوس و خوشامدگو و شاید به معنی واسطه ٔ بین عاشق و معشوق باشد.
ترجمه مقاله