آبگاه . (اِ مرکب ) ورد. مورد. (زمخشری ). منهل . مصنعه . تالاب . استخر. آبخور. || مثانه . || تهیگاه . زیر اضلاع از دو سوی وحشی تن آدمی و دیگر جانوران . خاصره .
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.