ترجمه مقاله

آبگوشت

لغت‌نامه دهخدا

آبگوشت .(اِ مرکب ) طعامی که از گوشت غالباً با نخود و لوبیاپزند و آب آن را اشکنه یعنی ترید کنند :
گر آبگوشت که من می پزم بخسته دهند
خورد به روز سیم پاچه چون شکر رنجور.

بسحاق اطعمه .


|| طعمه ای که پیش از شکار، باز و دیگر جوارح طیور را دهند. مُسْته . چشته . || مایعی خاص برای تربیت حیوانات ذره بینی .
ترجمه مقاله