ترجمه مقاله

آبیاری

لغت‌نامه دهخدا

آبیاری .[ آب ْ ] (حامص مرکب ) کار آبیار. سقایت :
به آبیاری دولت بباغ نصرت شاه
بسال فتح گل خارمند شد بویا.

خوندمیر مورخ .


- آبیاری کردن ؛ آب دادن . مشروب کردن . آب پاشی کردن . آب زدن . سیرآب کردن .
ترجمه مقاله