آجل
لغتنامه دهخدا
آجل . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ)بامهلت . دیرنده . تأخیرکننده . ضد عاجل :
عاجل نبود مگر شتابنده
هرگز نرود ز جای خویش آجل .
|| دیر، مقابل زود :
بدین زودی ندانستم که ما را
سفر باشد بعاجل یا به آجل .
|| آخرت . مقابل عاجل به معنی دنیا : باری عاجل و آجل بهم نپیوندد. (کلیله و دمنه ).
چون برای حق و روز آجل است
گر خطائی شد دیت بر عاقل است .
|| جانی و برانگیزنده ٔ بر جنایت .
عاجل نبود مگر شتابنده
هرگز نرود ز جای خویش آجل .
ناصرخسرو.
|| دیر، مقابل زود :
بدین زودی ندانستم که ما را
سفر باشد بعاجل یا به آجل .
منوچهری .
|| آخرت . مقابل عاجل به معنی دنیا : باری عاجل و آجل بهم نپیوندد. (کلیله و دمنه ).
چون برای حق و روز آجل است
گر خطائی شد دیت بر عاقل است .
مولوی .
|| جانی و برانگیزنده ٔ بر جنایت .