ترجمه مقاله

آزادوار

لغت‌نامه دهخدا

آزادوار. [ زادْ ] (اِخ ) شهرکی است [ از خراسان بنواحی اسفراین ] اندر میان بیابان و بانعمت و بر راه گرگان . (حدودالعالم ). و میوه خاصه انگور آن بخوبی مشهور است و یاقوت گوید شهری است در اول ناحیه ٔ جوین یا گویان از طرف قومس از توابع نیشابور - انتهی . ومدفن سیدحسن غزنوی شاعر بدانجاست و ابوموسی ابراهیم بن عبدالرحمن بن سهل آزادواری منسوب بدین قریه است .
ترجمه مقاله