آزاد
لغتنامه دهخدا
آزاد. (ص ، اِ) نوعی سرو و صفت آن :
بسرخه نگه کرد پس پیل تن
یکی سرو آزاد بد در چمن .
حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخوانده اند مگر سرو را. (گلستان ).
- مثل سرو آزاد ؛ سخت خرّم :
چو طینوش بشنید ازو شاد گشت
بسان یکی سرو آزاد گشت .
سیاوش ز ایرانیان شاد شد
بسان یکی سرو آزاد شد.
بسرخه نگه کرد پس پیل تن
یکی سرو آزاد بد در چمن .
فردوسی .
حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخوانده اند مگر سرو را. (گلستان ).
- مثل سرو آزاد ؛ سخت خرّم :
چو طینوش بشنید ازو شاد گشت
بسان یکی سرو آزاد گشت .
فردوسی .
سیاوش ز ایرانیان شاد شد
بسان یکی سرو آزاد شد.
فردوسی .