آزیر
لغتنامه دهخدا
آزیر. (اِمص ، اِ) مماله ٔ آزار :
در جهان چندانکه خواهی بیشمار
نیستی ّ و محنت و آزیر هست
وز فلک چندانکه خواهی بی قیاس
نفرت آهو و خشم شیر هست .
|| (ص ) آژیر. || (اِ) حوض . برکه . تالاب . اسطخر. || غلبه . زیادتی . || بانگ و فریاد. (برهان ).
در جهان چندانکه خواهی بیشمار
نیستی ّ و محنت و آزیر هست
وز فلک چندانکه خواهی بی قیاس
نفرت آهو و خشم شیر هست .
انوری .
|| (ص ) آژیر. || (اِ) حوض . برکه . تالاب . اسطخر. || غلبه . زیادتی . || بانگ و فریاد. (برهان ).