ترجمه مقاله

آس

لغت‌نامه دهخدا

آس . (ع اِ) (از سریانی آسا) مورْد. رَند. اِسمار. مُرد. مرت . عمار. فیطس . مرسین . و آن درختی است بلندتر از انار، برگش ریزه تر از برگ انار و مایل به استداره ، تخمش سیاه و خزان نمیکند و گل و برگ آن معطر است :
تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغ گون
آسمان آس رنگ از رنگ او گردد خلنگ .

منوچهری .


در تو ای گنبد امید و هراس
گردش آس هست و گونه ٔ آس
سبز و خرم چو آسی اندر چشم
باز بر فرق تیزگرد چو آس .

مسعودسعد.


ماه دوهفته ندارد قدو چشم و رخ و زلف
عرعر و نرگس سیرآب گل سوری و آس .

سوزنی .


و میوه ٔ آن را حب ّالاَّس و فطس و تخم مورد گویند. || قبر. || صاحب . یار. || بقیه ٔ عسل آمیخته بموم در زنبورخانه . || خاکستری که از آتش برجای مانده باشد در دیگدان . باقی خاکستر در میان دیگ پایه . (ربنجنی ). || نشانه ها و علائم عمارت و آبادی . هر نشانی خفی .
- آس برّی ؛ مورْد اسپرم . مُرد اسفرم . خیزران بلدی . قف و انظر. مورْد رومی . مورْد صحرائی .
ترجمه مقاله