ترجمه مقاله

آغار

لغت‌نامه دهخدا

آغار. (اِ) نم . زه . ثاد. نداوت . ندا :
عقیق وار شده ست آن زمین ز بس که ز خون
بروی دشت و بیابان فروشده ست آغار.

کسائی یا عنصری .


|| آنچه ترابد از کوزه ومانند آن :
از هرچه سبو پر کنی از زیر و ز پهلوش
زآن چیز برون آید و بیرون دهد آغار.

ناصرخسرو.


از خاطرپرعلم سخن ناید جز خوب
از پاک سبو پاک برون آید آغار.

ناصرخسرو.


|| اُغُر. آغال .
- بدآغار ؛ بدآغال . شوم . نحس :
یکی زشت روی بدآغار بود
تو گوئی بمردم گزی مار بود.

ابوشکور.



ترجمه مقاله