آماریدن
لغتنامه دهخدا
آماریدن . [ دَ ] (مص ) آماردن . شمردن . بحساب آوردن . || مجازاً، اهمیت دادن . محلی نهادن . بروی خود آوردن :
ساعتکی روی پیش دار و بِهُش باش
کار بمن مان و برمگرد و میامار.
تو از سر نغزی ّ و لطیفی ّ و ظریفی
می دان همه افعال من و هیچ میامار.
ساعتکی روی پیش دار و بِهُش باش
کار بمن مان و برمگرد و میامار.
سوزنی .
تو از سر نغزی ّ و لطیفی ّ و ظریفی
می دان همه افعال من و هیچ میامار.
سوزنی .