ترجمه مقاله

آمیزگار

لغت‌نامه دهخدا

آمیزگار. (ص مرکب ) آمیزنده . خواهان معاشرت . بسیار معاشرت کننده با مردمان . خالط. خلط. لابک . مخالط :
وگر خنده رویست و آمیزگار
عفیفش ندانند وپرهیزگار.

سعدی .


بگویند ازاین حرف گیران هزار
که سعدی نه اهل است و آمیزگار.

سعدی .


ترجمه مقاله