ترجمه مقاله

آهنگر

لغت‌نامه دهخدا

آهنگر. [ هََ گ َ ] (ص مرکب ) پیشه وری که آهن در کوره تافته و کوبد و آلات آهنینه سازد. حداد. هبرَقی . هالکی . قین . ریّام . نهامی . نهامین :
کشاورز و آهنگر و پای باف
چو بیکار باشند سَرْشان بکاف .

ابوشکور.


سر سروران زیر گرز گران
چو سندان بد و پتک آهنگران .

فردوسی .


وزآن چرم کآهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد...

فردوسی .


برآمد چکاچاک زخم سران
چو پولاد با پتک آهنگران .

فردوسی .


به پیش آوریدند آهنگران
غل و بند وزنجیرهای گران .

فردوسی .


بفرمای آهنگر آرند چند
ز پای من اکنون بسایند بند.

فردوسی .


بر آن بی بها چرم آهنگران
برآویختی نوبنو گوهران .

فردوسی .


بیارید داننده آهنگران
یکی گرز سازند ما را گران .

فردوسی .


چنانش بکوبم بگرز گران
که فولاد کوبند آهنگران .

فردوسی .


نخست اندرآمد بگرز گران
همی کوفت چون پتک آهنگران .

فردوسی .


یکی بی زیان مرد آهنگرم
ز شاه آتش آید همی بر سرم .

فردوسی .


یکی نامور بود بوراب نام
پسندیده آهنگری شادکام
همی کرد او نعل ، اسپان شاه
ورا نزد قیصر بدی دستگاه .

فردوسی .


نه خسرونژادی نه والاسری
پدرْت از سپاهان بد آهنگری .

فردوسی .


ترجمه مقاله