ترجمه مقاله

آوری

لغت‌نامه دهخدا

آوری . [ وَ ] (ص نسبی ) موقن . مؤمن . معتقد. صاحب یقین . گرویده :
کسی کو بمحشر بود آوری
ندارد بکس کینه و داوری .

ابوشکور.


|| یقین و درست . (صحاح الفرس ). || (ق ) بی خلاف . بالقطع :
مردمان هموار دانند، آوری
کز نهان من تو خود آگه تری (کذا).

رودکی .


یکی گفت ما را بخوالیگری
بباید بر شاه رفت ، آوری
وزآن پس یکی چاره ای ساختن
ز هر گونه اندیشه انداختن
مگر زین دو تن را که ریزند خون
یکی را توان آوریدن برون .

فردوسی .


ترجمه مقاله