آوری
لغتنامه دهخدا
آوری . [ وَ ] (حامص ) در استخوان آوری ، بارآوری ، بخت آوری ، بیخ آوری ، تناوری ، جان آوری ، خارآوری ، خطآوری ، دل آوری ، دنبه آوری ، دین آوری ، ریش آوری ، زبان آوری ، زورآوری ، سروآوری ، سودآوری ، شتاب آوری ، کین آوری ، گندآوری ونظائر آن به معنی آوردن و آوریدن باشد :
میان را ببستی بکین آوری
بایران نکردی کسی سروری .
یکی سرو فرمود کشتن بدست
بدین آوری راه پیشین ببست .
میان را ببستی بکین آوری
بایران نکردی کسی سروری .
فردوسی .
یکی سرو فرمود کشتن بدست
بدین آوری راه پیشین ببست .
فردوسی .