ترجمه مقاله

آکنیدن

لغت‌نامه دهخدا

آکنیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) آکندن . پرکردن . انباشتن . || جای دادن :
آنکه اندر جهان ندارد گُنج
چون توان آکنیدنش در کُنج ؟

اوحدی .


|| به خاک سپردن . دفن کردن . زیر خاک کردن . دفین کردن :
مرا مرده درخاک مصر آکنید
ز گفتار من هیچ مپْراکنید.

فردوسی .


تا نگردد بصدْمه ای بدو نیم
در زمین آکنیده اند ز بیم .

نظامی .


آکنیده خمی سفال ، در او
آبی الحق خوش و زلال در او.

نظامی .


و مشتقات آن تنها از همین یک مصدر آید منتظم .
ترجمه مقاله